کد مطلب:133206 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:286

با ابوذر
وقتی كه برای دومین بار، عثمان، ابوذر را از مدینه تبعید كرد و به ربذه فرستاد، امام حسین علیه السلام به دستور پدر به مشایعت او شتافت و به او چنین فرمود:

«برو، خدا می تواند وضعی كه می بینی دگرگون كند. خدا هر روز شیوه ای دارد. اینها تو را از دنیاشان بازداشتند و تو آنان را از دینشان بازگرفتی! و عجب، كه تو از دنیایی كه از تو گرفتند بی نیاری؛ ولی اینان به دینی كه از ایشان گرفتی، نیازمندند! از خدا صبر و پیروزی خواه و در آزمندی و آشفته درونی بدو پناه بر كه بردباری از دینداری و بزرگواری است و حرص و آز، نه روزی پیش آرد و نه مرگ به تاخیر اندازد.» [1] .

مطلبی كه امام به ابوذر فرمود، سرلوحه برنامه ی زندگی همه ی مردم مبارز و فداكار است و به قول عقاد:


«تو گویی این گفتار درربار، سرلوحه برنامه زندگی او بود؛ از روزی كه از مادر جدا شد تا روزی كه در ناوردگاه كربلا بدرود جهان گفت.» [2] .

- در زمینه های اخلاقی نیز، چند جمله از امام انتخاب كرده ایم كه ذیلا از نظر خوانندگان ارجمند می گذرد:

«سخاوتمندترین مردم كسی است كه به كسی كه بدو امید ندارد، بذل كند. با گذشت ترین مردم كسی است كه در عین قدرت، عفو كند. پیونددارترین مردم كسی است كه با آنكه از او بریده اند، پیوند كند. ریشه ها در جایگاه خود بر شاخه ها برتری دارد. پس اگر كسی برای خیر برادرش پیش دستی كند، فردا كه بر او وارد شود، آن را خواهد یافت و هر كه تنها برای خدا نسبت به برادرش خوبی كند، خدا به وقت نیازمندی مكافات كند و بلایای بیشتری از بلایای دنیا از او بگرداند. و هر كه غم و حزن مؤمنی را زایل سازد، خدا غم دنیا و آخرت را از او برطرف كند. هر كه نیكی كند، خدا بدو نیكی كند... كه خدا نیكوكاران را دوست دارد.» [3] .

- و باز فرمود:

«دارایی را، اگر برای تو نباشد، تو برای او خواهی بود، پس بر دارایی ابقا مكن كه او بر تو ابقا نخواهد كرد. دارایی را پیش از آن كه تو را بخورد، بخور!» [4] .

از كلمات مشهور اوست كه می فرمود:

«مرگ با عزت، بهتر از زندگی با ذلت است.» [5] .

و باز می فرمود:

«درس علم، معرفت را بارور سازد و تجربه های طولانی، عقل و شرف را افزون كند. تقوی و قناعت، راحت تن است. دوستدار تو آن است كه از پاره ای امور بازت دارد و دشمنت آن است كه به گمراهی ات افكند.» [6] .


«بدترین صفت پادشاهان آن است كه در برابر دشمنان، ترسو، و نسبت به ناتوانان، سخت دل و در مقام بخشش، بخیل باشند.» [7] .

سرعت امام در پاسخگویی از سؤال و جواب زیر به خوبی نمودار است:

- بین آسمان و زمین چقدر فاصله است؟

- یك دعای مستجاب!

- بین مشرق و مغرب؛ فاصله چقدر است؟

- به قدری كه خورشید یك روزه سیر كند! [8] .

- مردی بدو گفت: اگر به غیر اهل، نیكی كنی، ضایع می شود؟ فرمود:

- نه چنین است. كار نیك، مثل باران فراوان ماند كه به نیكوكار و بدكار رسد. [9] .

- مردی بدو گفت: چطوری؟ خدایت عافیت دهد. فرمود:

- سلام، پیش از كلام! خدا عافیت دهد! به هیچ كس پیش از سلام، اجازه ندهید. [10] .

از مجموع آنچه در این فصل گذشت، امام را چنان یافتیم كه در مقام منطق و استدلال، همانند فیلسوفی الهی، مطابق موازین دقیق عقلی سخن می گوید، و آنگاه كه در مراحل عبودیت و بندگی با خدای مهربان، به راز و نیاز عاشقانه می پردازد، خود را فراموش می كند، تار و پودش را دوستی خدا و عشق و دلدادگی فرامی گیرد؛ خویشتن را در نهایت كوچكی و بی مقداری و خدا را در نهایت عظمت و جلال می بیند.

امام آنگاه كه از ناموس قطعی مرگ و سرنوشت نهایی بشر در این جهان سخن می گوید، دل به ابدیت می دهد و چشم، فرا راه جهان دیگر می دوزد و این جهان را فراموش می كند و وقتی عوامل انحرافات جامعه و بیچارگی مردم و سلطه زورگویان را برمی شمارد، سخنش در عین شور و هیجان، با موازین صحیح اجتماعی، تطبیق


می كند. وی روی نبض جامعه دست می گذارد و ریشه مرض را می گوید.

او در مقام تشجیع مردم به جهاد با دشمن، از اصولیترین مبانی جنگی كه تصمیم پولادین سرباز و تاكتیك صحیح است، سخن می گوید، و در منبر وعظ و اندرز، به صورت بزرگترین معلم وارسته ی اخلاق كه هر آنچه می گوید، خود، دارا است، ظاهر می شود و با جملات پر مغز و كوتاه و مؤثر، ملكات فاضله را تلقین می كند.

او به خوبی می تواند بی درنگ یك سؤال نابجا را جوابی صحیح دهد و سؤال كننده را به اشتباه خویش متوجه سازد، وی در پاسخ یك رأی نادرست، فوری، مثل می زند و به بی ادبی در كمال ادب و بطور قاطع اعتراض می كند.

آشنایی به افكار و ایده های الهی و اجتماعی امام حسین علیه السلام و شرح كلمات و خطبه های پر ارج او در خور كتابی قطور و ضخیم است و ما در بخش های آینده این كتاب، تجلی بیشتری از افكار و ایده های او را در ضمن خطبه های شورانگیز و انقلابی وی، خواهیم یافت.



[1] بلاغة الحسين، ص 10.

[2] ابوالشهداء، ص 65.

[3] بلاغة الحسين، ص 8.

[4] همان، ص 131.

[5] همان، ص 130.

[6] مدرك سابق، ص 131.

[7] مدرك سابق، ص 127.

[8] بلاغة الحسين، ص 137.

[9] همان، ص 119.

[10] بلاغة الحسين، ص 119.